تكاپوي چرخيدن ماست كه تيكتاك زندگي را در ساعت دنيا به گوش ميرساند. ساعت زندگي برخي روان است و بهنگام و برخي عقربههايشان خميازه ميكشد و تلوتلو ميخورد چون باتريشان ضعيف است و ديگر هيچ آبجوشي آنها را سر ذوق نميآورد.
برخي ثانيه شمارند. باريك و چابك، زندگي را ميدوند و برخي كرخت و كمتحرك و چون ساعت شمار تپل، نصفه نيمهتكاني ميخورند.
دنيا به وقت جهاني بعضيها تنظيم ميشود چون معيارند اما گروهي ديگر در جهت پادساعت گرد ميميرند. مدام غر ميزنند كه زندگي را به گذشته برگردانند؛ واي كه چقدر كودكيام بهتر بود، دفترچههاي چهلبرگي گُل درشت و كارتون «گوريل انگوري» و «واتو واتو» و «بل و سباستين».
جنس بعضيها ساعت آفتابي است، در برابر خورشيد، پررويي ميكنند و با سايه انداختن روي زمين، زندگي ميكنند. زمان را ميشود از آنها فهميد، اما حقيقت را نه؛ چون از جنس سايه و رقيب نور هستند.
آدمهايي هم هستند درست مثل ساعتهاي شني. ماسهها را دانهدانه، از دريچهاي پايين ميريزند. بعد بايد برعكسشان كرد. زندگيشان كه به پايان نزديك ميشود، دلهره ميسازند. بعد از برعكس شدن، مانند قبل تكرار ميشوند، بيهيچ ابتكار و خلاقيت، سرشار از تكرارها و عادتها و صف كشيدنها؛ صبحهاي سوار بر اتوبوس و تاكسي، لگد كردن ديگران، موبايلبازي، خستگي داخل منزل، سريال و فيلم و ماهواره و خوابيدن تا رسيدن به تكرار فردا.
برخي به خروسخوان سحر دلخوشند و برخي به صداي توپبازي بچههاي همسايه كه 9صبح، ديوار پشتي را ميكوبد. برخي وقتشان به موذن بالاي مناره تنظيم است و برخي به سرك كشيدن آفتابِ ساعت10 از لاي پردههاي اتاق خواب. برخي نيمهشبهايشان به خشخش جاروي رفتگر سركوچه بند است و آغازشان سجاده نيمهشب و برخي، بيداريشان بهدرينگ درينگ تلگرام و زنگ چايساز برقي متصل شده است.
برخي هم از تبار ساعتهاي ديجيتال و تركيبي از صفر و يك هستند؛ نه تيك تيكشان ناله ميكند، نه عقربهاي دارند براي روغنكاري؛ موجوداتي بيروح و بياحساس درست مانند خواب اينترنتي عصر اتم. زيرِ آب هم كه بروند يك قطره خيس نميشوند، خش هم بر نميدارند. اينها يكدفعه ميميرند.
نظر شما